شايد بـراي خــيلي ها ســوال باشــد كه كم سن و سال تـرين شهيـد دفاع مقدس كيست؟ در عمـليـات كربلا 6 نوجـوانـي 12سـاله درگـردان عاشـورا به عـنوان تــك تيـرانداز در جبـهـه شــوش حضـور داشت كه شايد در آن زمان كمتـر كسـي از سن واقعـي او خبــر داشــت ،وي كه در عملـيات هاي مختـلفي به همـراه بـرادر خـود حضـور حماسـي داشته و براي بچـه هاي جنگ چـهره اي آشـنا بود دراين عمـلـيات بر اثـر اصـابت تـركش به شـهادت رسيد و لقــب كـم سن و سـالترين شـهيد دوران دفـاع مقـدس لقـب گرفت.


وي در فرازهايي از وصيت نامه خود آورده است: اي دشمن! به من نگاه كن ببين كه چگونه آزادانه به جنگ با كفار مي روم و جانم را در راه اسلام و قرآن و خدا فدا مي كنم... اي ملت ايران! از كودكي فرزندانتان را خود ساخته سازيد كه آينده فرزندانتان خوب باشد ... اي مردم! به خدا خميني را رها نكنيد كه حسيني است و اگر خميني را رها كرديد از اهل كوفه و شام هستيد و از يزيديان زمانيد، اگر رهايش نكرديد و پيرو او بوديد از حسينيان و از پيروان خط راستين او هستيد و « هل من ناصر ينصرني » حسين عليه السلام را از زمين گرم كربلا لبيك گفته ايد...

شهيد محمد حسين ذوالفقاري در دهم فروردين سال 1348 در خانواده اي عاشق اهل بيت عصمت و طهارت در شهيديه ميبد متولد شد، از كودكي به مكتب خانه رفت و قرآن را فرا گرفت، در 9 سالگي به همراه خانواده به زيارت عتبات عاليات مشرف شد و سه بار توفيق يافت به زيارت حضرت سيدالشهدا(ع) برود و در نجف به دست بوسي حضرت امام(ره) مشرف شد و از آن حضرت سؤالاتي در باره انقلاب اسلامي پرسيد و به همراه خود چند عكس از حضرت امام و شهيد سيد مصطفي خميني را به ايران آورد.

وي در دوران انقلاب اسلامي فعال و كوشا بود و در تظاهرات شهر مشهد نيز شركت داشت، برادرش عليرضا در اين تظاهرات از ناحيه كتف زخمي شد؛ با شروع جنگ تحميلي برادرش در جبهه ها حضور يافت و اين حضور باعث اشتياق محمد حسين شده و وي با كسب رضايت والدين به آموزش نظامي رفته و سپس درخواست اعزام به جبهه مي كند و در نهايت با اصرارهاي فراوان در23 مهرسال 1360 به جبهه مي رود و كمتر از دو ماه بعد در منطقه لاله زار بستان برادرش عليرضا به شهادت مي رسد و او براي تشييع جنازه برادر به يزد فرستاده مي شود.

محمد حسين به يزد مي آيد و چند روز پس از تشييع برادر به جبهه باز مي گردد و در گردان عاشورا به عنوان تك تيرانداز سازماندهي مي شود و در جبهه شوش به پيكار با نابكاران مي پردازد و سر انجام در تاريخ28 آذر سال 1360 بر اثر اصابت تركش به معراج الهي پر مي كشد.
وي در وصيت نامه خود چنين مي نويسد:

بسم الله الرحمن الرحيم

« بسم رب شهداء و الصديقين »

« انا لله و انا اليه الراجعون »

سلام بر امام زمان (عج) و سلام بر امام خميني و سلام بر ملت شريف ايران.

به نام خداي در هم كوبنده ستمگران و به نام خداي ياري دهنده مستضعفان.

اي دشمن! بدان كه ملت ما هميشه بيدار و پيروز خواهد بود. اي منافق! اي ستون پنجم! بدان كه اگر اسلام در كشوري ريشه نهد ديگر جاي تو نيست. اي دشمن! به من نگاه كن ببين كه چگونه آزادانه به جنگ با كفار مي روم و جانم را در راه اسلام و قرآن و خدا فدا مي كنم، خودت فكر كن اي منافق! كه تو در راه چه كسي كشته مي شوي، به خاطر احساسات نفساني و درونيت يا به خاطر شخص و اشخاص، يا براي خدا، معلوم است تو براي شخص و براي احساسات نفساني و شيطانيت كشته مي شوي، چه بيهوده. درود برآن كساني كه راه حق را پيمودند و در آن راه يك قدم عقب نگذاشتند و جان خود را نثار راه حق كردند.

اي ملت ايران ! هرگز نگذاريد فرزندانتان در دامن اين منافقين يا ستون پنجم گرفتار شوند. اي ملت ايران ! از كودكي فرزندانتان را خود ساخته سازيد كه آينده فرزندانتان خوب باشد . اي مردم ! هرگز فرزندانتان را به خاطر مال اندوزي و طمع دنيا بزرگ نكنيد، كه دنيا شما و فرزندانتان را در كام خود فرو مي برد و از خدا دور مي كند و بازگشت آنها را ناهموار مي كند.

اي مردم ! به خدا خميني را رها نكنيد كه حسيني است و اگر خميني را رها كرديد از اهل كوفه و شام هستيد و از يزيديان زمانيد ، اگر رهايش نكرديد و پيرو او بوديد از حسينيان و از پيروان خط راستين او هستيد و « هل من ناصر ينصرني » حسين عليه السلام را از زمين گرم كربلا لبيك گفته ايد، به اميد اينكه اين چنين باشد.

اي كارمند! اي كشاورز! اي كارگر! اي بازاري! اي مردم ايران! كوچكترين كاري كه به نفع اين مملكت مي كنيد براي اسلام است، به خدا كه چنين است اي مردم ايران! همه مسلمان شويد كه مسلمان هستيد ، شما هم مسلمان واقعي شويد زيرا اين مملكت حكومت امام زمان (عج) در آن استقرار خواهد يافت ، زيرا ظهور امام زمان (عج) در اين مملكت است و شما براي استقبال او هر لحظه آماده باشيد.

خداحافظ ، به اميد پيروزي اسلام بركفر .

وصيتم به پدر و مادرم : مادر عزيزم ! سلام بر تو كه شب و روز از كوچكيم خواب نكردي تا من بزرگ شدم ، سلام بر تو اي پدري كه بازوانت را شب و روز به كار بردي تا من رشد و نمو كنم و تا اين حد برسم و براي زندگي آينده شما پر ثمر باشم ، ولي چه كار كنم كه نه مال شما هستم نه مال خودم، بلكه هر عضو از اعضاي بدن من امانت است و بايد آن امانت را قرباني كنم و زودتر آن امانت را به او برسانم، پس شما نبايد غصه بخوريد و از مرگ من بگرييد و به زاري بپردازيد. زيرا كه خدا در قرآن مي فرمايد: (ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون) (و مپنداريد كساني كه در راه خدا كشته شده اند، مرده اند، بلكه زنده اند و نزد خدا روزي مي خورند) انشاء الله كه اين آيه قرآن به شما و ديگر كساني كه در سوگ من نشسته اند قوت و نيرويي عطا كند. اي پدر و مادر ! از دوستان و آشنايان بخواهيد كه اگر به آنها اذيت و آزاري كرده ام و آنها از من ناراضي هستند مرا ببخشند ، كه خداي مهربان مرا ببخشد. 

 

 

 

 

 

 

منبع:تبيان 

دسته ها : فرهنگ پايداري
1390/11/26
CenterImage/ul href=div class=Itema href=div class= Down LeftImage a href=tebyan.comItemContentWeblogRight/divDowna href=
X