هر كدام از برادراني كه خسته مي‌شد با ديدن شهيد بروجردي روحيه‌ مي‌گرفت و همه خستگي‌ها از تنش بيرون مي‌رفت؛ گرچه كسي بروجردي را نشناخت ولي همين بس، كساني كه در كنارش بودند از وجودش لذت مي‌بردند و از كلام، اخلاق و قلمش درس عبرت مي‌گرفتند. خود اين حقير هم يك درس بزرگي از بروجردي گرفتم كه برايم خيلي عجيب بود :

 

بعد از شهادت شهید محمد بروجردی، محمد ابراهیم همت ، فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله (ص) در خصوص ویژگی‌های شخصیتی واخلاقی مسیح کردستان صحبت‌هایی را مطرح کرد که به شرح زیر است

 • نقشی که بروجردی در کردستان داشت عظیم‌ تر از نقش‌ همه عزیزانی بود که وارد کردستان شدند؛ هر مردی که وارد کردستان می‌شد پس از مدتی استقامت و صبرش را در مقابل شکنجه‌ های روانی و روحی و حرکت‌ های ضدانقلاب در کردستان از دست می‌داد ولی این مرد چنان صبور، پویا و با استقامت بود که هر بار به او پیشنهادی می‌کردند می‌گفت تا من قضیه‌ کردستان را حل نکنم از کردستان پایم را بیرون نخواهم گذاشت. 

• اینها از ویژگی‌های بروجردی بود که واقعاً کردستان به گردن او حق دارد و البته او هم به گردن کردستان حق دارد. آنقدر مردم شیفته بروجردی بودند که ایشان توانست سازمان پیش مرگان مسلمان کرد را تاسیس کند؛ شاید کردستان هرگز شهید بروجردی را فراموش نکند زیرا در وجود بروجردی آنقدر اخلاص، تقوا و عظمت بود که حتی با ساده‌ ترین عناصر کردستان، از چوپان گرفته تا تحصیل کرده وقتی به بحث می‌نشست حالت خاکی و ساده خود را حفظ می‌کرد و تمام اینها واقعیت‌های فراموش نشدنی است. 


• با حمله عراق به ایران ایشان بلافاصله خود را به سر پل ذهاب رساند و از عده‌ای درخواست ‌کرد که به سمت تپه‌های قلاویز بروند و تذکر داد که اگر قراویز سقوط کند دیگر چیزی از شهر باقی نمی‌ماند. خود شهید بروجردی به همراه چند نفر دیگر به طرف شهرک المهدی و ارتفاعاتی که مشرف به شهر بود حرکت می‌کند.در این درگیری ترکشی به دست محمد برخورد می‌کند و او مجروح می‌شود و اوج ایثار در اینجاست که مسئول غرب به عنوان تک تیرانداز از سقوط سر پل ذهاب جلوگیری کرد.

• خط فکری و نظامی این انسان مؤمن، متقی و مخلص نتیجه‌اش این ‌شد که شهر سرپل ذهاب سقوط نکند و محمد با همان نیروهای اندک تانک ‌های عراقی را از شهر خارج کرد و در روزهایی که ما در پاوه و مریوان با عراق درگیر بودیم حضور ایشان باعث تقویت روحی و جسمی همه افراد در کردستان و شهرهای کردنشین بود.

هر کدام از برادرانی که خسته می‌شد با دیدن شهید بروجردی روحیه‌ می‌گرفت و همه خستگی‌ها از تنش بیرون می‌رفت؛ گرچه کسی بروجردی را نشناخت ولی همین بس، کسانی که در کنارش بودند از وجودش لذت می‌بردند و از کلام، اخلاق و قلمش درس عبرت می‌گرفتند. خود این حقیر هم یک درس بزرگی از بروجردی گرفتم که برایم خیلی عجیب بود در پاوه که بودیم، در آن زمان هر شب به پایگاه ما حمله می‌شد و بر اثر کمبود نیرو پایگاه سقوط می‌کرد و فشار زیادی بر روی ما بود. در آن ایام که به شدت عصبانی بودیم وقتی محمد را می‌دیدیم با حالت تندی از مشکلات حرف می‌زدیم و مطرح می‌کردیم که چرا مرکز به کردستان توجه ندارد و نیرو در اختیارمان قرار نمی‌دهد. درچنین لحظاتی ایشان می‌گفت «غیبت نکنید، مرکز هم مشکلات زیادی دارد، ما باید به هرچیزی که در توان داریم مبارزه کنیم».

در همان ایام به تعدای از نیروها که مأموریتشان تمام شده بود گفتیم که تپه‌های شهر را رها نکنید اما هر چه تلاش کردیم نتوانستیم آنها را بالای تپه‌ها نگه داریم و آنها موقعیت مورد نظر را ترک کردند. در همین لحظات شهید بروجردی از ما سوال کرد که شما به آنها تذکر دادید که منطقه را ترک نکنند.

بعد از اینکه فهمید ما تمام تلاش خود را برای نگه داشتن آنها انجام داده‌ایم با لحنی ملیح و شیرین گفت «ولایت بر شما تمام شد، شما حرف خودتان را زدید»

• در یکی از سمینار‌های فرماندهان سپاه، گلایه کردستان را به شهید کلاهدوز کردم که چرا به کردستان رسیدگی نمی‌شود؛ در حالی که خون بچه‌های ما، مظلوم وار بر زمین ریخته می‌شود. شهید کلاهدوز با اشاره به برخی از مشکلات، گفت که بروجردی هم هر وقت به اینجا می‌آید بر سر ما داد می‌زند که چرا فکری به حال غرب نمی‌کنید. وقتی این مطلب را پیگیری کردم متوجه شدم که شهید بروجردی هر وقت در ستاد مرکزی می‌آید از وضعیت کردستان گلایه می‌کند ولی در منطقه از ما می‌خواهد که پشت سر ستاد حرف نزنیم و این رفتار شهید بروجردی انسجام و پویایی خاصی را هم در سپاه و هم در منطقه به وجود آورد.

• در جوانرود منطقه‌ای به نام زولاند وجود داشت که به واسطه حضور ضدانقلاب درگیری‌هایی بین مردم با عناصر ضد انقلاب ایجاد شده بود. در همین ایام یکی از اهالی منطقه به پیش ما آمد و گفت که ما حاضریم جز پیش مرگان کردستان شویم فقط به یک مسئول نیازمندیم. وقتی این سخن به گوش شهید بروجردی رسید با شهامت هرچه تمام‌ تر به طرف روستایی که پر از ضد انقلاب بود حرکت می‌کند. وقتی که عناصر ضد انقلاب دیدند که شهید بروجردی به تنهایی به دل دشمن زده است اسلحه‌ هایشان را بر زمین ‌گذاشند و تسلیم او شدند.


• در یکی از جلساتی که با شهید بروجردی داشتیم حاج احمد متوسلیان در حدود یک ساعت با عصبانیت زیادی از اتفاقاتی که در یکی از عملیات ‌ها افتاده بود به شهید بروجردی گلایه ‌کرد. بعد از اینکه شهید بروجردی همه مطالب را شنید با لحن بسیار ساده و پاک که ویژگی همیشگی‌ اش بود گفت «به این مطلب رسیدگی می‌کنیم». وقتی حاج احمد این جمله را از زبان محمد شنید با عصبانیت به سمت شهید بروجردی رفت و گفت «حاج آقا بروجردی من یک ساعت دارم به شما توضیح می‌ دهم آن وقت شما اینجوری جواب من را می‌دهید» در این لحظه ایشان گفت «حاج احمد، خیلی ببخشید ناسلامتی ما فرمانده شما هستیم». جمله این مرد آنقدر در حاج احمد اثر گذاشت که اشک از چشمان برادر متوسلیان جاری شد و بروجردی را در آغوش گرفت.

• همزمان با عملیات فتح‌المبین برادر محسن رضایی به باختران آمد و به شهید بروجردی گفت «حاج احمد برای شناسایی به جنوب رفته و به تعداد دیگری از برادران نیازمند است، در ضمن سفارش کرده که حاج همت نیز باید از پاوه به اینجا بیایند». این اتفاق کار را برای محمد بسیار دشوار می‌کرد ولی شهید بروجردی به محسن رضایی گفت « اشکالی ندارد، خدا که با ما است»

جدا شدن از کردستان برایمان ناراحت کننده بود اما بر اساس تکلیفی که بر عهده ما گذاشته شده بود برای حضور در عملیات فتح‌المبین با تعدادی از بچه‌های مریوان عازم جنوب شدیم و حاج احمد در لحظه‌ جدایی از بروجردی، به ایشان گفت «دعا کنید که ما هم شهید بشویم».

• این میرزای بزرگ چهار مرتبه از دست دوستان نادان که فشار زیادی به آنها وارد شده بود سیلی خورد که بنده یکی از آن صحنه‌ها را به عینه دیدم. در آن لحظه‌ای که شهید بروجردی سیلی خورد فقط خندید؛ خنده‌ی بروجردی یک دنیا درس و مشق به همراه داشت و چنان شرمی را در وجود آن فرد به وجود آورد که چندین ماه برای عذر خواهی به پیش میرزا می‌آمد.

• هر کجا اتفاقی می‌افتاد میرزا بلافاصله ماشین را روشن می‌کرد و با شجاعت و بی‌ باکی خاصی از محورهایی که هر لحظه احتمال حمله ضد انقلاب وجود داشت خود را به محل حادثه می‌رساند.

مدتی پیش در سنندج تعدادی از دخترها و پسرهای کومله و چیریک فدایی به واسطه صحبت‌ هایی که شهید بروجردی با آنها انجام داد به کلی تغییر پیدا کردند و جزء توابین شدند. ایشان پس از اینکه احساس ‌‌کردند زندانی ‌ها اصلاح شده‌اند اجازه داد در گروه پیش‌ مرگان کردستان حاضر شوند و تمام ویژگی‌ های میرزا به خاطر جذب نیروهای مردمی به انقلاب و خط ولایت بود.

• ما معتقدیم هر قطره خونی که از بدن شهیدی بر زمین می ‌ریزد طلیعه‌ بیداری و هوشیاری انسان های در بند را به دنبال دارد. به نظر بنده شهید بروجردی مظلوم زیست، مظلوم مبارزه کرد و در مظلومیت به شهادت رسید. انسان های الهی افتخاری بالاتر از شهادت ندارند و برای آن ها بالاتر از شهادت برازنده نیست ولی آنچه که در اینجا مطرح است این است که شهدا امانت الهی‌ اند که در دنیا به دست مسئولین سپرده شده‌اند که باید به نحو احسن از این امانت استفاده شود.

•  با شهادت محمد، ما کتاب کردستان را از دست دادیم. کتابی که از صفحه آغازش در آن نقش داشت و به دیگران آموخت که چگونه باید مسائل کردستان را حل کرد و به مبارزه با ضد انقلاب پرداخت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

span style=span style=

CenterImage/ul href=div class=Itema href=div class= Down LeftImage a href=tebyan.comItemContentWeblogRight/divDowna href=
X